English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (5752 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
waste time U وقت تلف کردن
waste time U تلف کردن زمان
waste time U هدر دادن زمان
waste time U وقت هدر دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
It is absolutely useless . It is a waste of time . U بی نتیجه است
This is a sheer waste of time . U این کار اتلاف وقت محض است
waste of time U وقت اتلاف شده
waste of time U وقت هدر شده
Other Matches
waste U هدر
waste U قراضه هرز
waste U ضایع
waste U بی مصرف
waste U موات
waste U پسماند
go to waste U هرز رفتن
waste U تلف کردن ضایع کردن
waste U تلف
waste U بیهوده
waste U اشغال
waste U زباله
waste U زائد اتلاف
waste U باطله
waste U بی نیرو و قوت کردن ازبین رفتن
waste U نیازمندکردن
waste U حرام کردن بیهوده تلف کردن
waste U تلف کردن
waste U ضایع کردن
waste U صرف کردن
waste U اصراف کردن
waste U تضییع کردن اتلاف
waste U تفریط
waste U تعدی و تفریط مستاجر یا متصرف در عین مستاجره یا مورد تصرف درمدت اجاره حاشیه جاده
waste U اشغال زباله
waste U هرزدادن
Waste U کثافات
waste U انبار
waste not want not <idiom> U قناعت توانگر کند مرد را
waste U از دست رفتن
waste U افت
waste silk U ابریشم گجین [ابریشمی که از تفاله پیله سوراخ شده بدست می آید و دارای طول های متغیر است و کیفیت مطلوبی ندارد.]
waste land U اراضی موات
waste instruction U دستوری که عملی انجام نمیدهد.
waste water U فاضلاب
waste land U زمین موات
napping waste U ضایعات عمل خارزنی [این ضایعات در فرش های دستی بعد از پرداخت و یا در هنگام مقراض کاری بوجود آمده و در فرش های ماشینی پس از خار زدن سطح فرش بوسیله ماشین حاصل می شود.]
cotton waste U ضایعات پنبه
waste product U محصولات زائد
waste one's words U زبان خود را خسته کردن
waste lands U اراضی موات
waste lime U نخاله اهک
agricultral waste U پسماند کشاورزی
waste one's breath U زبان خود را خسته کردن
waste of manor U اراضی کشت نشده اطراف ملک مورد اجاره یا تصرف که مستاجرین و متصرفین در ان حق علف چر دارند
waste gate U مکانیزم کنترلی برای توربین گازهای خروجی موتورهای دارای توربوشارژر
waste book U دفتر باطله
waste heat U گرمای تلف شده
to lay waste U ویران یا غارت کردن
voluntary waste U تعدی و تفریط در عین مستاجره یا ملک موردتصرف
to give up [to waste] something U ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
run to waste U هرز رفتن
cotton-waste U آشغال و ضایعات پنبه
waste basket U سبد کاغذ بیکاره
waste basket U سبد
waste basket U زنبیل
waste catchment U ابخیز
without impeachment of waste U بدون تقبل مسئوولیت خرابیها
encroachment and waste U تعدی و تفریط
waste product U ضایعات
waste basket U مکثف
waste material U مصالح وازده
lay waste U ویران کردن
waste pipe U لوله زهکش
lay waste <idiom> U خراب کردن وویران نگه داشتن ،شکستن
do not waste your breath U خودتان را بیخود خسته نکنید
economic waste U اتلاف اقتصادی
waste one's breath <idiom> U بی نتیجه صحبت کردن
domestic waste water U فاضلاب خانگی
soil and waste stack U کیسهخاکوفضولات
waste disposal unit U مخزنآبزاید
waste gas fule U مجرای دود
cultivationg waste land U احیاء موات
cultivation of waste land U احیا اراضی موات
colour of waste water U رنگ فاضلاب
haste makes waste U ادم دست پاچه که کارادوبارمیکند
haste makes waste U تعجیل موجب تعطیل است
waste water purification plant U تصفیه خانه فاضلاب
sink with waste disposal unit U فرفشوییبااجزافضولات
I'll let you know when the time comes ( in due time ) . U وقتش که شد خبر میکنم
from this time forth U ازاین پس
It's time U وقتش رسیده که
take your time U عجله نکن
behind time U بی موقع
for the time being U عجالت
down time U زمان تلف
what is the time? U وقت چیست
what time is it? U چه ساعتی است
what is the time? U چه ساعتی است
time will tell U در آینده معلوم می شود
i time U time Instruction
Our time is up . U وقت تمام است
to d. a way one's time U وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
behind time U دیر
time is up U وقت گذشت
three-four time U نت
once upon a time U یکی بودیکی نبود
at a specified time U در وقت معین یا معلوم
once upon a time U روزگاری
once upon a time U روزی
on time U مدت دار
since that time. thereafter. U ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
old time U قدیمی
off time U مرخصی
f. time U روزهای تعطیل دادگاه
time in U ادامه بازی پس از توقف
at the same time U ضمنا"
two-two time U نتدودوم
out of time U بیجا
even time U دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
out of time U بیگاه
out of time U بیموقع
at the same time U در عین حال
At the same time . U درعین حال
What time is it?What time do you have? U ساعت چند است
one at a time U یکی یکی
at the same time U در ان واحد
off time U وقت ازاد
while away the time <idiom> U زمان خوشی را گذراندن
from time to time <idiom> U گاهگاهی
for the time being <idiom> U برای مدتی
do time <idiom> U مدتی درزندان بودن
in time <idiom> U قبل از ساعت مقرر
mean time U ساعت متوسط
mean time U زمان متوسط
all the time <idiom> U به طور مکرر
one-time U سابق
four-four time U چهارهچهارم
have a time <idiom> U به مشکل بر خوردن
have a time <idiom> U زمان خوبی داشتن
from time to time U گاه گاهی
in no time <idiom> U سریعا ،بزودی
time out <idiom> U پایان وقت
time after time <idiom> U مکررا
take one's time <idiom> U انجام کاری بدون عجله
take off (time) <idiom> U سرکار حاضر نشدن
on time <idiom> U سرساعت
keep time <idiom> U نگهداری میزان و وزن
keep time <idiom> U زمان صحیح رانشان دادن
from time to time U هرچندوقت یکبار
one-time U قبلی
about time <idiom> U زودتراز اینها
at another time U در زمان دیگری
all-time U بیسابقه
all-time U همیشگی
There is yet time. U هنوز وقت هست.
from this time forth U ازاین ببعد
Once upon a time . U یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
One by one . One at a time . U یک یک ( یکی یکی )
some other time U دفعه دیگر [وقت دیگر]
down time U مدت از کار افتادگی
down time U زمان تلفن شده
one-time U پیشین
down time U وقفه
down time U زمان بیکاری
down time U زمان توقف
in the mean time U ضمنا
all-time U بالا یا پایینترین حد
down time U مرگ
from this time forth U زین سپس
two time U دو حرکت ساده
time U سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
time U ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
time U خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
time U تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
time U 1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
time U روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
time U 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time U سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time U به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
time U ثیر قرار میدهد
time U انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
time U زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
time out U تایم
some time U یک وقتی
some time U مدتی
some time or other U یک وقتی
some time or other U یک روزی
time U TIفرمان E
time U اندازه گیری زمان یک عملیات
time U زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
time U زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
time U زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
time U آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
time U زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
time U وقت قرار دادن برای
time U دفعه وقت چیزی رامعین کردن
time U مدت
time U عهد
time U مدروز
time U روزگار
time U ایام
time U زمانه
time U هنگام
time U فرصت مجال
time U گاه
time U زمان
time U وقت
Recent search history Forum search
2off-season
2off-season
1ایا جمله من درست است؟How has changed … how he grew the last time I saw he .How he more lovely than after…how is lovely… how is…
1time is prceious it has great
2برنامه استخر
1امیدوارم جوش باشی
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
1Waste of time & money if you can't man
1مدت زیادی است از شما بی خبرم
1for some time i did not have to speak much.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com